۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

یلدا

شب یلدا


بار چه بسته ای؟
سکوت مراست
و ترا گوشه ی لبخندی.
باز کجا رفته ای
در غیاب من،
در پناه این شب طویل که مرا می خواند؛
به تو
به خود می خواندم.
طنین انداز
پژواک شو در لحظه ام.
دقایق ام را بگیر از این شب بی دغدغه.
پیدایم کن
در پی خود
در بی تو بودن،
نجوا ببخش بر شراب شبم
به نام خود
به نام مستی لحظه های منت
تا که برخیزم
از این هیاهو
از فریاد خسته ی روزهای سرد.
بال بگشای
گریز از درازی این شب،
به درازی روزم افزای.
نورم باش
میان بال های خویشت نگهم دار
یلدایم شو
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر