۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

اگر بدانی - 2

اگر می دانستی
  که من کجایم

    و اگر می دانستم
        که تو کجایی...

باز هم هیچ فرقی نمی کرد!
همینجا می ایستادیم
                که اکنونمان...

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

پرستش

آن هنگام، که هنگامِ پرستیدن است و فراموش می کنم...
و آن هنگام،... که فراموش می شوم....

۱۳۹۲ مهر ۲, سه‌شنبه

دفتر

دیگر زندگی ام در دفتر خاطراتم نمی گنجد،
به گمانم وقت آن رسیده که با هر آنچه که برایم نمانده کوچ کنم...

۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

فرودگاه

سلام می کنم
به رفتن هایت
به اوج گرفتن ات و دور شدنش
...
سلام می کنم به بالها،
به فریاد و سوت ممتد موتورت
که اکنونم را با چمدانش می برد و گذشته را بر دوشم می فشارد
...
سلام می کنم بر تو
و بر تمام هواپیماهایی که می روند
تنها بدان امید که روزی
هواپیمایی دیگر بر من سلام کند
....