۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

رنج

گاهی یک حرف،
گاهی یک نگاه می تواند باعث رنجش شود.
ولی آن رنج عظیم تر در روی گرداندن است،
در چیزی نگفتن،
در نشنیدن این بغض که نمی شکند
و آن تصویر تو که شکستن اش مدام در چشمان من تکرار می شود
...
این رنج در مردن این لحظه است،
در مردن حال
در پیدا کردن مسیری نو برای آینده...

۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه

نگفته ها ...

هزار حرف نگفته دارم با تو،
هزار نوازش،
هزار آغوش،
هزار سفر نرفته و یادگاری نخریده...
من با تو هزار حرف نگفته،
هزار بوسه،
هزار غنچه ی آرزو و هزار گل شادی که نشکفته...
...
چه سخت بود گفتنشان،
چه دور بود دیدنشان،
چه محال بود رسیدنشان،
ولی پر توان!
ولی زنده!
نه چون اکنون من
مرده...

۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

تمام

تمام شد عزیز دل
تمام
آن لحظه های ناب آغوش ات
آن خنده های فریبنده
آن بوسه های نوش ات
تمام شد و رفت
در مه گرفتگی خاطرات
در یخزدگی زمان
ایستاد آنجا که دیگر دسترسش نیست
محو شد در رویا
در خواسته های مدام
تمام شد
تمام