۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

خراب می شوم،
خاک می خورم در این ویرانه،
خاک می شوم،
خراب می شوم،
خراب...
خراب می شوم،
ذره ذره...
آب...
می شوم،
باز...
بیش تر...
خراب...
می شوم،
خراب...
تر...
خواب می شوم،
خواب...
...
ای تمامی حروف تکراری
بنگر که چگونه فریاد می زنم
و تو تنها، پشته خمیده ام را می بینی تنها
...
دور شوید
...

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

فراموشی

.
از آن زمان که م. را تنها گذاشتم، تمامی حروف دیگر را نیز تنها می گذارم، تا سر انجام، خود را تنها ترین حرف جهان کنم...

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

میله

.
دست بر نرده های نم کشیده
دست بر میله های زنگ زده می کشم
تا که آویختنت را بیابم ...
نگاهت را،
که در استواری قفل ها گم شده است
صدایت،
که در پژواک کلید از نفس افتاده
...
من
پشت این میله ها در عبورم،
تو اما در سکوت،
پشت سکون میله های مغروری
روز دیدار من با تو
روز شکست این میله های بی رحم
مدفون شده در
دل دادگاهی بی شرم
...
چشم دوخته بر میله های سرد
تا عبور دستانت را ببینم
اما
دست تو
بر کدام میله نشسته است؟

گمگشتگی

ساعت از کار افتاده
بر چهارچوب در اما
زمان همچنان پای می کوبد
...
تمامی تلاش ات برای فرار
جز عمر بخشیدن به گذرش نیست
که محکم تر پای کوبد
بر سر هرآنچه از خاطرات بدو دادی
...
هر آن آشکارا به تو می تازد
تا تورا گم کند در سرگشتگی خویش

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

...

این روزها هوا کمی بهتر است
روزها بهتر از سابق می گذرند و در سر چیزی ندارم
می دانم که نمی دانم به کجا خواهیم رفت
از شدت شعله کاسته است
آزادی دوستانمان چه شیرین است
و غم دربندان چه سنگین
...
...
منتظر خواهم ماند
تا نگاه همه رو به آزادی باشد
پیروزی از آن ماست
.