۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

خون

خيابان هاي گرم و پاي كوبيده شده ي شهر
خبر از عبور صادقانه ي تو دارند
آنجا بود كه مي دويدي
آنجا بود كه هراسان پيش مي رفتي
...
و در آنجا
غلتيدي بر سنگفرش هاي عريان
تا كه شايد مرگ تو
جوازي براي زنده ماندن ديگري باشد
...
غافل از اينكه
زنده بودن در اين دشت وحشت
خود جوازي است بر مرگ تك تك ما

۱ نظر:

  1. به چوب بستن چشم های مشکی گیلاس
    و پیچ خوردن درد روی ساقه های یاس

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    خیلی عالیه دیبا! در دو خط اول و سه خط آخر به دریافت های بکر و فوق العاده ای رسیدی. جای تبریک داره نوشتن همچین کاری.

    پاسخحذف