۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

میله

.
دست بر نرده های نم کشیده
دست بر میله های زنگ زده می کشم
تا که آویختنت را بیابم ...
نگاهت را،
که در استواری قفل ها گم شده است
صدایت،
که در پژواک کلید از نفس افتاده
...
من
پشت این میله ها در عبورم،
تو اما در سکوت،
پشت سکون میله های مغروری
روز دیدار من با تو
روز شکست این میله های بی رحم
مدفون شده در
دل دادگاهی بی شرم
...
چشم دوخته بر میله های سرد
تا عبور دستانت را ببینم
اما
دست تو
بر کدام میله نشسته است؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر