مداد در دستانم نمی ماند
کتابم را گشوده ام
درس می خوانم
مرور می کنم آنچه آموخته بودی
...
گچ خوردی در نحو
جمع زدی هر یک را
تا که با هم به ما رسیم
وزن دادی
تا یک صدا شویم
چه رنج ها دیدی در زمان افعال
ذره ذره شکنجه صرف کردی
فعل شدی
در زمان محو،
از هستی عبور کردی
بود گشتی
نابود شدی
...
مرور می کنم
صرف می کنم ازین پس لحظه های بی تو بودن را
شکنجه های زمین از زمان گذشته ولی
پاسخحذفبهانه ی همه ی روزهای رفته شدی
و یاد من دادی مثل کوه بودن را
معلم همه ی درس های هفته شدی
مرسی مهرداد از همه ی شعر های قشنگت
پاسخحذف